۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

خاتمی شایسته تر بود یا اوباما؟

جایزه ی صلح نوبل به باراک اوباما رسید.خبری که حتی اوباما را نیز شگفت زده کرد.قصد این نیست که اعطای این جایزه را با اهداف سیاسی از سوی بنیاد نوبل پیوند بزند چرا که این جایزه جنبه ی نمادین داشته و ادای احترامیست به تلاشها برای صلح اما اولین سوال در ذهنم اینگونه نقش بست:آیا اهدا کنندگان ، مستحقتر و شایسته تر از اوباما خدمتی به صلح جهانی کرده باشد کسی را نیافتند؟ از دید این حقیر شاید اگر بخواهیم فردی را شایسته تر از برنده ی فعلی مثال بزنیم ابتدا باید دلایل این انتخاب را بربشمریم تا دیدگاهها و استدلالهای منتج به انتخاب اوباما را بهتر و دقیقتربشناسیم.بنیاد نوبل دلایل انتخاب اوباما را "تقویت دیپلماسی" و "امیدبخشیدن به مردم" نام برده است. دلایلی که در نگاه اول برای فردی در سطح و جایگاه ریاست جمهوری آمریکا دستکم در مقایسه با برندگان پیشین این جایزه منجمله خانم شیرین عبادی به نظرنوعی کلی گویی و ساده انگارانه میرسند.
اما از جهت دیگری هم میتوان به موضوع نگریست و آن را کنکاش کرد فرض کنیم از شما بخواهند که از بین شخصیتهای شناخته شده ی کشور خودتان فردی را به بنیاد نوبل معرفی کنید تا جایزه صلح نوبل به یک نفر از بین مجموع معرفی شدگان از سراسر جهان اعطاء شود : شما دربین ایرانیان چه کسی را بیش از دیگران مستحق دریافت این جایزه میدانید و با کدام استدلالها و دلایل و سوال مهمتر اینکه فرد موردنظر شما نسبت به برنده ی فعلی چه خدمات بیشتری به صلح جهانی کرده است؟
شاید بسیاری از شما بر سر یک نام با تامل بنگرید و آن فرد کسی نیست جز محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران و کسی که از او بعنوان پرچمدار امید به اصلاح و تغییر در ایران یاد میشود. کسی که برای دعوتش به نامزدی ریاست جمهوری دهم تلاشهای زیادی شد کسی که زیر سختترین فشارها و تهدیدها چندین سال ایران وایرانیان را به تغییرات گسترده امیدوار کرد کسی که طرح گفتگوی تمدنهایش بارقه ی امیدی برای "صلح جهانی" بپا کرد ، فردی که سختترین و تندترین تهمتها را بجان خرید و حتی تا پای جانش هم رفت اما از آرمانش دست نکشیده است. انسانی که از سوی جاه طلبان و زورمداران و مستبدان داخلی به مرگ تهدید شد لیکن پا پس نکشید و همچنان به منطق گفتگو و تعامل پایبند است و "امید را به مردمانش" نوید میدهد و در گستره ای وسیعتر دیرگاهیست که جهانیان را به "صلح" دعوت میکند و در این راه با بسیاری از بزرگان عالم سیاست و علم بر سر یک میز به گفتگو نشسته است و از این منظر شخصیتی جهانیست با سابقه ای چند ساله که در راه کسب آن مرارتها کشیده و رنجها به جان خریده.
حال سوال اینجاست که آیا این شخصیت جهانی با طرح "گفتگوی تمدنها" و تلاش برای رهائی مردمانش از یوغ استبداد دینی داخلی که تا پای جان هم از این "امید" دست نشسته است از دید بنیاد نوبل دور مانده است یا اساساً سخنرانیهای اوباما در این مدت 10 ماه از ریاست جمهوریش و شاید کمی پیش از آن ، آنقدر مفید فایده واقع شده که تلاشهای چند ساله ی محمد خاتمی از چشم اعطاءکنندگان پنهان مانده است.نگاهی به عملکرد چند ماهه ی باراک اوباما نشان میدهد که وی نیروهایش در جنگ افغانستان را افزایش داده در موضوع عراق با کاهش نیروهای آمریکا و خروج برنامه ریزی شده ی آنها موافقت کرده است اما در مواجهه با برنامه اتمی ایران و کره شمالی (صرفنظر از واکنش این دو کشور) توفیقی کسب نکرده است و در موضوعات داخلی هم در مقابله با بحران مالی به توفیق آنچنانی از دید بسیاری از ناظران دست نیافته است. کارنامه ای متوسط از دیدگاه بسیاری از مفسران و تحلیلگران . حال با این تفاسیرمیتوان گفت مردم افغانستان و عراق و کره شمالی و شاید حتی ایران از این "امید بخشی" سهمی نداشته اند. در مورد کشورمان شاید حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری مهمترین چالش موردنظر مردم ایران باشد چرا که بسیاری از ایرانیان به محکوم کردن حکومت جمهوری اسلامی در نقض حقوق بشر و برخوردقاطع و بر اساس قوانین بین المللی با ناقضان حقوق بشر بویژه پس از انتخابات مناقشه برانگیز چشم دوخته اند تا ببیند که آمریکا که دیرگاهیست خود را مدافع حقوق بشر در جهان میداند و تا پیش از ریاست جمهوری اوباما بارها ایران را در زمره ی بزرگترین نقض کنندگان حقوق بشر قرار داده است آیا در مذاکرات احتمالی برسر موضوع برنامه هسته ای ایران ، "نقض حقوق بشر" را کنار میگذارد تا ایران را خلع سلاح اتمی کند یا به زبان ساده تر آیا رئیس جمهور آمریکا و برنده ی صلح نوبل از نقض حقوق بشر به سادگی عبور میکند تا منافع آمریکائیها را تامین کند؟ درآن صورت تکلیف "امید بخشی به مردم" ایران چیست؟ و آیا این "امیدبخشی" مورد نظر اعطاء کنندگان منحصر به آمریکائیهاست؟ واز سوی دیگر اگراوباما به این "امیدبخشی" وفادار بماند آنگاه موضوع "منافع و مصلحتهای آمریکا" چه سرانجامی خواهد یافت؟ از این منظر شاید بتوان گفت بیش از آنکه اوباما بر سر دو راهی قرار گرفته باشد این بنیاد نوبل است که خود را در مخمصه ای قرار داده که احتمال زیر سوال رفتن "انتخابش" را بهمراه دارد.
اما خدمات ارزشمند محمد خاتمی به "صلح جهانی" با طرح شعار گفتگوی تمدنها و طرح دیدگاهها و عقایدش در این رهگذربر کسی پوشیده نیست و البته تلاش او در سختترین شرایط داخلی برای احیای "امید" در دل مردمان ایران زمین هم خود گواه دیگریست بر شایستگی او در اعطاء عنوان "مرد صلح". باراک اوباما در کمتر از 10 ماه با سخنانش "امید" به مردمش بخشیده و " دیپلماسی" را " تقویت" کرده است حال آنکه خاتمی که تهدیدها و فشارهای بسیار طاقت فرسائی را پشت سر گذاشته است و در مواردی حتی از سوی یک روزنامه به مرگی همچون بی نظیر بوتو تهدید شده و درهواپیمایش (اهواز-تهران پیش از انتخابات اخیر) بمبگذاری شده و قصد جانش را بخاطر آرمانش کرده بودند به آن اندازه شایسته دریافت این جایزه ی نمادین از سوی بنیاد نوبل نبوده است. بیاد می آورم که برای احیای چهره ی ایران در سال 1376شمسی کمتر کسی امیدی داشت اما سیاست "تنش زدایی" خاتمی و همفکرانش به یکباره ایران را دوست بسیاری از کشورهای منطقه و جهان کرد که این مهم خود بارقه ای از "امید" در دل میلیونها "ایرانی" ایجاد کرد و تلاشهای بی پایانش در این راه سخت و دشوار بارها مورد تقدیر مجامع علمی و دانشگاهی قرار گرفته است و او که همیشه از "صلح جهانی" سخن رانده است و در این راه بزرگترین دشمنانش را به گفتگو دعوت کرده است و به گواه بسیاری از بزرگان عالم سیاست شخصیتی تاثیرگذار در معادلات منطقه و جهان به حساب می آید و در مواردی از او بعنوان فرد مورد اعتماد بسیاری از سردمداران منطقه و جهان یاد میشود آیا خدماتش کمتر از باراک اوباما بوده است بالواقع از دید شما کدامیک استحقاق بیشتری برای دریافت این جایزه داشته اند خاتمی یا اوباما؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر